امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

غنچه زندگیم

وووووای از دلبستگی

1395/10/23 1:54
نویسنده : مامان مهناز
111 بازدید
اشتراک گذاری

امیرعلیم میخواهم کمی از خودم برایت بگو قبل ترها وقتی کودک بودم عجیب دلبسته مادرم بودم به حدی که دیووانه بودم از شبی نبودنش حتی وقتی بود هم در عذاب اگر روزی نباشد چه کنم؟

این حس تا زمانی که دانشجو هم بودم ادامه داشت حتی یک زمان که قزوین دانشگاه قبول شدم اینقدر گریه کردم که نگو همه اش از دوری مادرم بود.وقتی با بابا ازدواج کردم این حس منتقل شد روی بابا زمان هایی که بابا ماموریت بود اینقدر شبها گریه میکردم که نگو تا صبح نمیخوابیدم از دوری بابا امین.

حالا اما حسم قوی تر شده نمیگم پخته نیست که گذر ۲۹ساله عمرم آن را پخته اما افتاده روی ناب ترین حسم روی بهانه ناب ترین حسم.

درست حدس میزنی روی خود خودت .

ماجرا از آنجا شروع شد که چند شب پیش شما سرماخورده بودی و من یک روز به خاطر کنارت بودن مرخصی گرفتم شب بعد وقتی از دکتر می آمدیم سری به منزل بابایی زدیم وچون هوا خیلی سرد بود مامانی خواست تو شب پیشش بمانی تا فردا در سوز صبح تو را نیاورم تا به مدرسه بروم من هم با تمام دودلیم بخاطر اینکه بیشتر مریض نشوی قبول کردم و با بابا امین راهی خانه شدیم درماشین کلی گریه کردم از دوریت و وقتی به خانه رسیدیم  تا بابا ماشین را در پارکینگ بگذارو وضو گرفتم و شروع به خواندن نماز مغرب و اشاء که مانده بود کردم اما تمام دلم پیش تو بود همه جای خانه صدای تورا میداد بی تاب بودم از نبودنم در دل دعا میکردم که خدایا این عذاب بس است پسرم را به آغوشم برگرد ان.

بابا یادش افتاد که شربت سرماخوردگیت جامانده و برگشت تا آن را به منزل بابایی ببرد من هم در نماز دعا میکردم که تو با بابا به خانه برگردی اما بابا آمد و تو را نیاورد دیگر تحملم تمام شده بود و وقت خواب رسیده بود خوابم نمیبرد داشتم با مهتا خاله با تلگرام حرف میزدم او صدای تو را برایم میفرستاد که شب بخیر میگویی نیم ساعتی گذشت و امیدم دیگر نا امید شده بود که یک آن موبایلم زنگ خورد و شما گریه کنان میخواستی که پیش من بیایی و من به دنبالت بیایم .

انگار تمام دنیا را به من دادند در دلم میرقصیدم از شادی نمیدانستم چه کنم بابا به دنبال شما برگشت و شما را به خانه آورد دیگر دنیا با تمام جذابیتش برایم پوچ است حضور توست که جذابترین جذبه های دنیا را برایم میسازد این جمله ام را فقط باید مادر باشی تا با پوست و گوشت و خونت درک کنی.

خداوندا قادرا متعالا تمام صفاتت را در کلمه هایم گنجانده ام تو نیز تمام قدرتت را برای نگهداری پاره تنم بگنجان  خودت نگه دارش باش.آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)