ترس های مادرانه
ترس
ترس کلمه ایه که خیلی برام نا آشنا نیست نمیدونم چطور بوده اما سالهاست همیشه ترس داشتم از همون کودکی تا امروز ۰
این کلمه باهام بوده فقط موقعیتای رو یاروییش متفاوت بوده گاهی ترس از گم شدن یا از دست دادن عزیزام گاهیم ترسای لحظه ای و گاهیم۰۰۰ خلاصه که برات بگم همیشه طعمشو چشیدم۰
حالا طعم ترسام فرق کرده طعمش شده برای تو لحظه هات آیندت دعاهام شده رنگ تو چه تو لحظه هات چه تو آینده ۰شده آیت الکرسیای هر روزه و حمدای هر ثانیه صدقه های هفتگیم ۰
نمیگم بره خودم و بابا نیست نه اما با وجودت طعمش متفاوت شده یعنی اون نیمه پره اون پر رنگ ترش برای توست گلکم۰
شاید بگی مامان ترسو دوست ندارم ۰منم خود ترسو دوست ندارم اما این قضیه یه چیزیه که هیچ وقت بهش پی نبردم که اصلا از کجا اومده و تا کجا میخواد پیش بره شایدم اسمش بده نگرانی بهتره ۰
این روزا نگرانیم از تربیتته دوست دارم خوب تربیت بشی توقع بالایی ندارم ازت همین که انسان باشی با تمام صفتهای خوبی که برات گذاشته شده برام کافیه بقیه توقعاتت مال خودته و تصمیمات دلم میخواد درست باشی راست باشی توکلم به خداست همون خدایی که تو رو بهم داده تو پرورشت هم کمک خواهد کرد این نگرانیها هم با وجود اونه که تبدیل به ایمان میشه یه ایمان قوی۰
خدایا خدای مهربونم خودت یارم باش ۰آمین