امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

غنچه زندگیم

اهداف بزرگ

ما برای تعطیلات تصمیم گرفتیم به روستای زیبا و دوست داشتنیمان که شما هم بسیار دوستش داری برویم . در راه قرار بر این شد که عمه و شوهر عمه را از قزوین سوار ماشین خودمان کنیم تا در راه با هم باشیم . این خاطره و خاطرات با تو بودن عجیب شیرین و دوست داشتنی است برایم  در راه وقتی به تونل کوهین رسیدیم شما گذری به اینده زدی که خیلی قشنگ بود . من میخوام بزرگ بشم. مهندس بشم . کونل(تونل)بسازم لاگندگی(رانندگی)کنم برم سیاهپوش این اهدافت برایم بزرگترین و زیباترین اهاداف است چرا که با قلب پاکت آن را ساختی نه با ریا خداوندا پسرم را دور از ریا نگه دار و در راه خودت هدایتش کن.آمین ...
1 تير 1395

عاشقانه هایم

روز به روز بزرگ تر میشی و تو این بزرگتر شدنات عجیب بزرگتری میکنی . جملاتی می گی که واقعا برام هیجان انگیزه و باعث بوجود امدن یه شور در درونم میشه . این شور برای هیچ کس شاید قابل درک نباشه فقط یه مادر میتونه طعم این هیجانات این نوشته ها این عاشقانه هارو بفهمه . تو اوج بزرگتریت اما هنوز هم جمله های کوچیکتری میگی که این شیرین میکنه بزرگتریهای کودکانت رو عزیز مادر. چند روز پیش عمه جون ازت پرسید امیرعلی میای بقل من بشینی و تو با اعتماد به نفس زاید الوصفی گفته نه عمه فلق نمیکنه(فرق ).عمه کلی شاد شد از این جملت باور کن  من هیچ چیز از این موضوعها بهت نگفتم این خودتی که تو اوج کودکیت بزرگی هم میکنی یعنی اینقدر میفهمی که هم نخواستی اغوش م...
1 تير 1395

شبانه های شیرین

شب است و کم کم وقت خواب فرا میرسد و ما خانواده کوچیک سه نفره قصد خواب میکنیم . خوابیدن ما شبا داستانی داره برای خودش و چند مرحله طول میکشه مثلا بعضی شبا وقتی ما به رختخواب بعد از چند مرحله میرسیم جناب عالی تازه پیف میکنی  من و بابا به حالت گریه دوباره پا میشیمو پروژه شستن پسر سه ساله رو شروع میکنیم روز از نوع میشه.حالا باز تازه بعد از کلی ماجرا دوباره عزم خواب میکنیم اینجاست بخش شیرین خوابامون . مرحله اول چیدن ستاره از اسمونه که شما به یه دونش رضا نیستی پس دوتا ستاره خوشگل از بالا سرمون برات میچینم و بهت میدم. بلا استثنا هر شب شما وقتی مستقر میشی توجات میگی : شب بخیر ماما من:شب بخیر پسرم :شب به خیر بابا بابا:شب به خیر پ...
2 خرداد 1395

الهه ای شیرین

الهه و فاطمه عزیز های دل خاله اند . وقتی شما دنیا امدی فاطمه تنها نوه بود و شما بدجور جایش را تنگ کردی اما خوبیش این بود که فاطمه بزرگ بود و عکس العمل هایش نسبت به این قضیه خیلی مشکل ساز نبود. وقتی الهه دنیا امد شما کوچک بودی و این تنگی جا برایت بیشتر حس میشد و باعث میشد الهه قشنگمان را هر از گاهی نوازشی ،هلی بالاخره یک جور بزرگتر بودنی نشان بدهی پسرم عشق مادر یادت باشد وقتی بزرگ شدی به کسی زور نگویی این خاسته من از شماست. خدایا حفظ کنشان در پناهت.آمین ...
26 فروردين 1395

درک شیرین دوسال و نیمه

امروز رفته بودیم باغ ایرانی  یه جای فوق العاده و ناب مثل بهشت بود و تو با اینکه قبلا اینجا اومده بودی اما تازه گلها رو دیدی و از دیدنشون کلی انرژی گرفتی۰ من  امروز خوشحال بودم  چون پسرم تو خیلی خخخخخخییییللللیییی فهمیده بودی یعنی باورم نمیشه شما یه عروسک دو سال و نیمه شیطون بلا اصلا به گلها دست نزدی و فقط بهشون نگاه کردی این خیلی لذت بخش بود فهمت و درکت برام قابل تحسین بود ۰ خدا جونم پسرم فهمیدس فهمیده ترش کن۰آمین ...
26 فروردين 1395

عطر بهاری

فصل بهار دوباره اومد فصلی پر از انرژی و حسای خوب اینقدر روزا تند میگذره که این وب بنده خدا میمونه بی توجه البته یادشما اما فرصتش پیش نمیاد۰ الانم که مشغولم شما با بابا رفتید بانک و منم از تنهاییم استفاده میکنم و چند کلامی تراوشات مغزی رو مینویسم ۰ نوروز تموم شد سعی کردم امسال نوروز بهتری برات داشته باشم چون تو بهتر درک میکنی و بازیاتم هدفمندتر شده کلی خوش گذروندی بازی کردی و لذت بردی ازین تعطیلات خانوادگی۰ پسرم بزرگ تر شدی حرفات قشنگ تر و جمله هاتم کامل ترشده دیگه حسابی عضویتت تو خانواده معلومه مثل داشتن بشقاب و چنگال خودت که اگه نباشه سریع واکنش نشون میدی که پس مامان مال من تجاس? یا اگه منو بابا چایی بریزیم باید برای شما هم لیوان ...
26 فروردين 1395

هول هولی

این روزا نزدیک عیده و وبلاگ نویسی من هم مثل ماه اسفند که انگار همه اسفند رو اتیشن شده۰ بزرگ شدی پسرم بزرگ و بزرگ تر هر روز که میگذره نگرانی من هم بیشتر میشه از اینده از تربیتت اینکه چه رفتاریم الان خوبه چه رفتاریم بد!!!!! روزا میره جلو یه روز خیلی سرحالی و یه روزم با غر پیش میبری لحظه هایی پیش میاد که با هم دعوامون میشه مثلا سر باز گذاشتن فریزر یا بازی با دکمه های ماشین لباسشویی نوشتن دیوار با خودکار و ماژیک ۰۰۰ یه روزایی خیلی سرحالی مثلا به من میگی مامان گلم یا امروز بازبون شیرینت ازم میخواستی تلوزیونو کم کنم تا بابا بیشتر بخوابه ۰ میدونی امیرعلیم لحظه های با تو بودن وصف نشدنی و ثبت نشدنیه همش خاطرس خاطرات خوش و زیبا نمیدونم چطور بن...
22 اسفند 1394