امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

غنچه زندگیم

دوسال عشق

دوساله شدی  وشد دوسال که تمام وجودت خونه نقلیمونو پرکرده . اینقدر این دوسال نقشت تو زندگیمون پررنگ بود که اصلا شدی تمومش . هر لحظش با تو شب و روز .... دو سال عاشقی  دوسال شاکر بودن  این است بهترین هدیه پروردگارمان خدایا بهانه زندگیمان را حفظ کن.آمین   ...
5 مرداد 1394

صدای آشنا

چند روزی هست که تونستیم بالاخره بعد از تعطیلات مامان خونه بمونیم . حالاخیلی جالب شده اوضامون عزیزم این طوریه که شبا با صدای شیرینه تو می خوابیم نه اینکه فکر کنی در حد چند جمله باشه پسرم در حدود یک ساعت و نیم حرف میزنی اولش با خوشی و خنده شروع میشه و بعد به شعرو قصه میرسه کم کم بابایی عصبانی میشه چون ماشالا پسرم صدای قشنگت خیلی بلنده و رسا بابا صبح میخواد بره سرکار و شما با هیچ چی دست از صحبتهای شیرینت برنمی داری و  بعد کم کم صبر منم تموم میشه و رومو اونور برمیگردونم تا شاید گلم زودتر بخوابی اما... خلاصه بعد از این ماجرا تازه شروع میکنی به حرف زدن با خودت ... امییی آبیده ... مامان آبیده ... بابا آبیده ...نی نی آبیده ... آجی آبید...
5 مرداد 1394

گفتمان

من :پسرم آب میخوری? شما:آب میخخخخخخورم شما :اییییا(ایلیا ی رضا) آب نخخخخخوره من:چرا پسرم شما:اییییا روزس چرا چون با قمقمه ایلیا آب میخواستی۰ *************************** من: امیرعلی به شعر  کتابت که میخونم باید گوش بدی حرف نزنی۰ شما دستاتو میزاری رو گوشت
30 تير 1394

دودخه

این روزا بدجور شاد میزنی پسر نازم دیروز وقتی با بابایی و مامانی بودی اونا برات یه دوچرخه ناز خریدن که خیلی خوشگله مثل خودت ۰ اینقدر ذوق داشتی که نمیدونستی چکار کنی از خوشحالیت ما هم خوشحال شدیم۰ صبح که از خواب پاشدی دویدی سمت دوچرخت و با ذوق داد میزدی مامانش بیا منم در جوابت میگفتم امیرش شما بیا و تو غرق خنده میشدی ۰ الان دیگه جمله هارو کامل میگی مثلا امروز گفتی مامان رو دود گ آجون آبیدم۰ یعنی رو تشک آقاجون خوابیدم ۰ خداجونم امیرشو بره مامانش حفظش کن۰آمین ...
19 تير 1394

طوطی سخنگو پرنده خوشبختی من

دوران داشتن طوطی تو خونمون رسیده میدونی که پسرم من ازپرنده هامیترسم نمیدونم چرا اما هیچ وقت نتونستم بهشون دست بزنم اما حالا خیلی خوشحالم چون یه پرنده داریم که خیلی خوش صداست و من عاشقشم اونم یه طوطی به اسم امی یلی ۰ پسرم خیلی بامزه هستی این روزا هر چی میگم رو تکرا میکنی با زبون شیرین خودت و مارو عاشق تر از هر لحظه میکنی ۰ این صدای توست که دایم تو خونمون بهمون امید میده و مارو پر انرژی تر میکنه۰ خلاصه که کلمه نمی زاری بدون تکرار بمونه  من :امیرعلی مامان تند تند بیا شما:تن تن  من:ما مان اگه میخوای تخم مرغو خالی خالی بخور شما:عالی عالی من:صبحانه میخوری? شما:صبانه من :۰۰۰۰ شما:۰۰۰۰ خدایا زندگیم رو پر از تکرار ام...
31 خرداد 1394

حسودی شیرین

تا حالا شده از حسودی کسی خوشت بیاد معلومه پسرکم حسودی کار بدیه اما یه حسود تو دنیا هست که حتی حسودیشم شیرینه اونم تویی قشنگ ترینم۰ از وقتی کوچولو ترم بودی وقتی بابا سمت من میومد هر جا که بودی خودتو میرسوندی بین ما و اصلا دلت نمی خواست حواس من به بابا یا بر عکس باشه حالا که پسرکم یه کم مردتر شده حسودیاشم مردونه تره اون لحظه برام شیرین ترین لحظه دنیاست وقتی که بابا شبا به من میگه مهنازم شب بخیر و تو سریع بلند میگی امی یلی یعنی خودت و تا بابا جون به تو شب بخیر نگه دست بردار نیستی خیلی لحظه قشنگیه مامان جون دلم میخواد لپاتو از شیرینی گاز بگیرم ۰ خداجونم حسود خان مارو سالم نگه دار۰آمین
31 خرداد 1394

نپایی

سر خاله گرمه به آموزشه اسم خودش به شما چند وقته که یاد داده بگی مهتاب و شما بالاخره یاد گرفتی میگی ناتاب بعد از اون چند روز طول کشید تا بگی آله ۰ حالا نوبت ترکیب ایناست ۰ بگو مهتاب خاله شما:نپایی نه امیرعلی بگو مهتاب خاله شما:نپایی و ما ۰۰۰۰ خداجونم. سخن گوی خونمونو حفظ کن۰آمین ...
11 خرداد 1394