امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

غنچه زندگیم

بی قراری

این روزها بی قرارم از رفتنت طاقتم طاق شد از این دوری پسرکم چشم انتظار است.... تویی که به خانه کوچکمان امید می دهی .لبخند بر روی لبهایمان می نشانی . عصر که می شود بیقراریم بیشتر می شود چشم  هایم گوشهایم  و دلم به صدای کلید در است تا ببینم کوه خوشبختیم را با همان لبخند همیشگی پسرمان هم گوشش به صدای چرق چسب در مانده میدانی که عاشق این صداست عزیز دلمان عاشق مهمان است و مهمانی پس این ثانیه ها چرا دیر می گذرند........... خدای رحیمم چشم هیچ زنی را به در نگذار.آمین
15 آبان 1393

دانشمند کوچولو

پسرکم عزیز دلم بسیار پر جنب و جوش هستی  از این سو به آن سو دل هیچ چیز را نمیشکنی این قدر که مهربانی  می خواهی به همشان به طور مساوی دست بزنی و در دهان کوچکت بگذاری  عزیزکم شیرینی زندگیم به خاطر امنیتت همه چیز را جمع کرده ام که خطری جان شیرینت را تهدید نکند . هیچ چیز در خانه کوچکمان سر جایش نیست از قابلمه بگیر تا پیچ گوشتی بابا جان فقط تو عشق کوچولویمان هستی که در حال اکتشافی. خدایا عزیز دلمان را حفظ کن. امین
15 آبان 1393

نگرانی مادرانه

نگرانم..... وقتی خبر از بیماری کودکی می آید بند دلم پاره میشود.... آخر مگر میشود طاقت آورد امید خانه کسی بیمار است . دلم به دلم می آید این روزها ... محرم است و دلم برای شش ماهه کربلا گرفته ... خدایم به 6 ماهه های زمین رحم کن . خدایا به مادرانشان نگاه کن اشکشان خشکیده آه دلشان را بشنو ای مهربان ترین مهربانان . ام یجیب مضطر اذا دعا ه و یکشف سو ...
15 آبان 1393

گردش سه نفره

پسرک شیرینم با تو به باغ وحش رفتیم وتو چه سرحال بودی از دیدن حیوانات  پسرکم دست همسنو سالهایت هر چه میدیدی میخواستی قربان این خواستنهای شیرنت برم ۰۰۰۰ این بار تاکسی کودکان را خواستی و بابای مهربانت دریغ نکرد برایت هرچه میخواستی را الهی درتوانمان بده براورده کردن خواستنهای امیدمان را که چه قدر لذت بخش است دیدن لبخند کوچک دلنشینمان به تو میسپارمش این پرنده خوشبختی را
11 آبان 1393

قلب کوچکم

پسرکم مجبور به سرزنشت شدم گلم  دوست داشتی همه چیزرا  دم  کنی ۰۰۰۰ خودت میگویی این را پسرکم وقتی هر چیز توی دستت را پرت میکنی این کلمه را میگویی  ۰۰۰ گلکم خطرناک بود کارت مجبور شدم یک دقیقه بنشانمت روی مبل تا این کار یادت برود اما سرزنشت هم ازارم میداد چرا که با چشمان تیله ای نگاهت مرا 'قلبم را تکه تکه می کرد  انگار که تو قلب مامان هستی عزیزم خدایا نگه دار قلب کوچکم باش۰امین  
8 آبان 1393

۱۴ ماهگیت

۱۴ماهگیت برایم قشنگ بود نفس مامان قدمهای کوچولوتو برداشتی یکی یکی ۰۰۰۰  پسر پوشکی من راه میرود خیلی قشنگ مثل فرشته های مهربان عزیزکم وقتی راه میرود شانه هایش رابالا میبرد تا که زمین را با دستان کوچکش لمس نکند انگار روی ابرها راه میروی امید زندگیم خدایا مرد کوچک خوشبختیم را همیشه در سایه خودت نگه دار ۰امین
7 آبان 1393

امید زندگی

سلام پسرکم امروز شروع کردم به نوشتن از تو ۰۰۰۰۰۰برای تو واسه وقتی که منو فهمیدی بخون تا بدونی ذره ذره وجودم به تو بنده لحظه ی های شیرین زندگیم کنار تو شکل میگیره البته با بابا  عزیزکم ماه شبای من بدون که مامان برات هر کاری میکنه اخه تو عشق کوچولوشی  اامروز که شروع کردم به نوشتن تو ۱سالو ۲ماهو ۴روزته عمر من  خدایا به حق علی اصغر شیر خوارت پسر شیر خواره منو حفظ کن این امید زندگیمو شاد و سرحال نگه دار ۰امین
7 آبان 1393