صدای آشنا
چند روزی هست که تونستیم بالاخره بعد از تعطیلات مامان خونه بمونیم . حالاخیلی جالب شده اوضامون عزیزم این طوریه که شبا با صدای شیرینه تو می خوابیم نه اینکه فکر کنی در حد چند جمله باشه پسرم در حدود یک ساعت و نیم حرف میزنی اولش با خوشی و خنده شروع میشه و بعد به شعرو قصه میرسه کم کم بابایی عصبانی میشه چون ماشالا پسرم صدای قشنگت خیلی بلنده و رسا بابا صبح میخواد بره سرکار و شما با هیچ چی دست از صحبتهای شیرینت برنمی داری و بعد کم کم صبر منم تموم میشه و رومو اونور برمیگردونم تا شاید گلم زودتر بخوابی اما... خلاصه بعد از این ماجرا تازه شروع میکنی به حرف زدن با خودت ... امییی آبیده ... مامان آبیده ... بابا آبیده ...نی نی آبیده ... آجی آبید...
نویسنده :
مامان مهناز
23:47