امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

غنچه زندگیم

شیرین ترین زبان دنیا

دنیا زبان های زیادی داره شیرینم اما نمیدونم چرا هیچ زبانی تو دنیا برام به شیرینی زبان تو نیست ۰ وقتی حرف میزنی با مامان دلم قنج میره و میخواد همه وجودش گوش باشه تاصدات رو بشنوه ۰ خلاصه بگم از شیرین زبونیات هرچی بگم کمه۰ یکیش این بود که دیشب تو اوج خواب وقتی ازم اب خواستی تا اب رو نصف شب تو اوج خواب خوردی بلافاصله دمر خوابیدی و با زبان شیرین خودت گفتی دتو یعنی پتوت رو روت بکشم نصف شب از خنده خوابم نمیبرد۰ یا امروز تو خیابون وقتی رونیز دیدی گفتی اوو بابایی ومن گفتم نه سریع گفتی حجت یعنی حجت دایی چون اونم یه رونیز مثل بابایی خریده وتو شباهت دادی حالا من نمیدونم به حرف تو بخندم یا بهت بگم حجت نه حجت دایی۰ خدایا شیرین زبونم رو حفظ کن۰...
12 فروردين 1394

ماما 'بابا

شرینی زندگی چند روز است که کلمه ماما رو یاد وگرفته ای  امروز توی خواب یک بار گفتی بابا بعد که بیدار شدی تا عصر که بابا بیاید دایم  ماما من:جانا  ماما : جانا  این قضیه تا شب ادامه داشت اگر جوابت را نمیدام داد میزدی ممممما مممممما و من هم با همان لحن ججججججاننننننا تو هم ریسه میرفتی عزیزکم . همیشه بخند امید زندگیم  خدایا صدای خنده رو از خونه ما نبر۰ آمین
11 فروردين 1394

یا علی

پسرک عزیزم از وقتی کوچک بودی برای بلند کردنت متوسل به مولایم علی (ع)میشدم۰ این ذکر دایم با من بود حالا که تو عزیزکم بزرگتر شده ای وقتی میخواهی کار سختی انجام بدهی این ذکر را خیلی شیرین میگویی ۰ حالا که خودت از پله ها بالا میروی باز هم این ذکر را میگویی ۰ خیلی شیرین میگویی قند عسلم۰   خدایا به حق مولایم نگهدار پسرکم باش
21 اسفند 1393

روز بی دن وبنی

دویار با وفای تو این روزها شده است دنی و بنی هر روز باید این دوتا یاررو نوش جان کنی ۰ دیروز از شانس بده من ما نه دن یعنی همان دنت داشتیم و نه بنی یعنی همان بستنی و من مشغول غذا پختن بودم که عزیزم فیل شما یاد هندوستان کرد و فریزر بی نوا را باز کردی برای پیدا کردن بنی حالا هر چه از من اصرار که بنی تمام شده و بابا جان دارد میخرد و ۵ دقیقه دیگه میرسد از شما انکار و گریه و التماس و در فریزر رو باز گذاشتنو نشستن روی پله اون برای رسیدن به بنی ۰منو حیران موندن که خدا چرا بابا جان نمیرسه۰ خداجونم هیچ خونه ای بی بنی نزار ۰آمین
10 اسفند 1393

دعای خالصانه

پسرم سلام این روزها شیب زندگیمان بدجور رو ناهمواریه خیلی به دعات محتاجیم من و بابایی  لطفا برامون دعا کن عزیز دل خدایا دعای پسرکمو قبول کن۰آمین
23 بهمن 1393

سخت اما واجب

پسرک شرینم این روزا دلم بد جوری گرفته میدونی مامان تو چند وقته نه خوب غذا میخوری و نه خوب میخوابی الان که ۱۸ ماهته تازه ۱۰کیلو شدی و من از این موضوع نگرانم برای همین با باباجون تصمیم گرفتیم از شیر بگیرمت ۰ نفس من الان تو یک روز و نیمه که شیر نخوردی و می می عزیزتو اوف شده اما بی قراری اینقدر گریه کردی که منم باهات نشستم به گریه  عزیزکم اروم بگیر و بازی کن و با مامان حرف بزن احساس میکنم باهام قهری و دوسم نداری اما بدون ذره ذره وجودم به تو بنده دیروز های های باهات گریه کردم اخه مامان طاقت اینطور گریتو نداره فقط می خواد تو براش بخندی بخند عزیزم همیشه بخند امید زندگیم همین خنده هاته عشق مامان ازت میخوام صبوری کنی برات سوره والعصر می...
9 بهمن 1393

هجده ماهه ی من

عزیزم  دیروز میخواستم برایت بنویسم اما مهمان داشتیم و نشد پیامم پیام تبریک بود به خودم بابا جان و تو تبریک به مناسبت ۱۸ماهگیت پسرم ۱۸ ماه است به به خانمان نور روشنایی بخشیده ای و چراغ خانه را با وجودت رروشن کرده ای گل خوشبویم اینقدر از داشتن تو خوشحالیم که خودمان را هم فراموش کردیم و تمام وقت و حواسمان به توست  پس امیدم همیشه باش و به زندگیمان معنا بده چراغ خانه را روشن نگه دار  چند روز است که کلمه بابا را یاد گرفته ای و میگویی باب باب  خدایا نگه دار تمام چراغ خانه ها باش یا الرحم الراحمین ۰آمین  تقدیم به تو و باباجان خیلی خوشحالم از اینکه تو به دنیا اومدی تو دنیا فهمید که تو انگار نیمه گمشدمی تو ...
4 بهمن 1393

طعم زندگی

پسرم عمرمن  این روزها بدجور وابسته ات شدم یه جور وابستگی عجیب نمیدونی چقدر برام عزیزی زندگی قشنگه اما خوش طعمش یه طعم شیرین وقتی صبحا میرم سرکار نمیتونم ازت جدا شم ظهرهاهم از مدرسه پرواز میکنم سمت خونه تا تو بیای جلو درو به روم بخندی تا دندونای یکی درمیونت مثل مروارید بدرخشن وقتی به بابا هم نگاه میکنم میبینم اونم مثل من شده درد ما در عشقه عشق به تو 'تو که همه وجودمون شدی  وقتی بازی میکنی شیرینی  راه میری شیرینی میخندی شیرینی  اصلا تو خود طعم زندگیمون شدی خوابمون بیداریمون   خدایا طعم شیرین زندگیمو حفظ کن ' آمین
28 دی 1393

دا. داجون. دابی. دامی

پسرکم کم کم داری حرف میزنی کلمات جدید میگی۰۰۰ دا همه ادما ۰داجون دایی میثم۰ دابی من بابایی ۰ دامی مامانی آنون اقاجون ۰ داقو چاقو ۰جااوو جارو ۰ بدو پتو و۰۰۰ قشنگ حرف میزنی عزیزکم هر چیزی که مامان میگه اگه سر حوصله باشی تکرار میکنی اما اگه حوصله نداشته باشی همش میگی ها هر چیم میگیم پسرکم عزیزکم ها نه بله اما تو فقط میگی ها  قربون اون تقلید کلماتت برم همیشه حرف بزن با مامان ۰ خداجونم سخنگوی شیرین زبونمو حفظ کن آمین
23 دی 1393